ویکتور مان متولد ۱۹۷۴ در کلوژِ رومانی است. نقاشیهای او با لایههای ذهنی و حسی و رازآلودگیِ سنجیده، مرز میان واقعیت و خیال و نیز گذشته و اکنون را درمینوردند. این آثار، که با ایجاز و سادگی ظریف و اغلب با طیفِ رنگهای تیره و جَوّی شکل میگیرند، هم پرترههایی از افراد پیرامون هنرمند را دربرمیگیرند و هم صحنههای نمادینی را که در مالیخولیاییِ سایهگون پوشیده و در وضعیتی گذرا و خوابآلود، همچون حالتی روانیِ معلق، متوقف شدهاند. آثار مان در نمایشگاههای متعددی در کشورهای مختلف به نمایش گذاشته شدهاند و کارهایش در مجموعهها و موزههای معتبر دنیا نگهداری میشوند. تازهترین نمایش انفرادی ویکتور مان با عنوان «فقدانی که ما هستیم»از 18 تا 30 سپتامبر (27 شهریور تا 8مهر) در گالری دیوید زویرنرِ لندن برگزار میشود. متن حاضر نقدی است بر این نمایش از آلساندور رابوتینی، کیوریتور و منتقد.
با هنرمندانی که نامشان با رسوایی یا اظهارات توهینآمیز گره خورده است، چگونه باید مواجه شد؟ چگونه باید با آثار آنها برخورد کرد؟ این موضوع و نحوهی برخورد با آن به بحثی تبدیل شده که روزبهروز دو قطبیتر میشود. در یکسو، کسانی هستند که معتقدند هنر بیتردید بازتاب شخصیت خالق آن است، و در سوی دیگر، افرادی هستند که به جدایی مطلق میان فرد و اثر باور دارند. در عرصهی هنر این دوگانه قدمتی طولانی دارد. از منظر تاریخ هنر، همانطور که ایزابل گراو توضیح میدهد، دو رویکرد تفسیریِ متضاد وجود دارد: یکی رویکردی فرمالیستی که بر ساختار و فرم اثر تأکید دارد، و دیگری رویکردی مبتنی بر روایت زندگینامهای، به سبک وازاری. گرچه هر دو روش ظرفیتهای معرفتی خاص خود را دارند، گراو رویکردی جایگزین پیشنهاد میکند: نگاهی که به رابطهی استعاری میان اثر و خالق آن توجه دارد؛ رابطهای که با در نظر گرفتن هر دو قطب، امکان پویایی و خوانشی تازه در تاریخنگاری هنر را فراهم میکند.
ایزابل گراو کیوریتور نمایشگاهِ «در دفاع از ارزش نمادین» از منظر یک مورخ، ایستاده دورتر از غوغای دنیای هنر، بیانیهی نمایشگاه را مینویسد. او حرکت جدیدی انجام میدهد، سراغ موضوعی میرود که در همهی نمایشها مثل روز روشن است اما همگی آن را نادیده میگیریم. او جایی که همه به مفاهیم ضمنی فلسفی، پژوهشهای پرزحمت و ارزشهای معنوی میپردازند از بازار هنر صحبت میکند. او با هنرمندان، آثار، گالریها و عضوهایی پراهمیت اما کمتر دیده شدهی دنیای هنر، یعنی مجموعهداران، شروع میکند و مستقیم دربارهی جایگیری آنها در جامعه مینویسد.
دفترهای زمینه مجموعهی جدیدی است که در وبسایت «زمینه» منتشر میشود. این مجموعه شامل مطالبی عمومیدربارهی هنر معاصر است و ارتباطی مستقیمبا فضای هنر ایران خواهد داشت و مخاطب آن عموم علاقهمندان به هنر هستند. در دفترهای زمینه گزارش و مرور اتفاقات دنیای هنر و نمایشگاهها، نقد و یادداشت و گفتوگو و گاه پروندههایی که در اینستاگرام «زمینه» منتشر شدهاند را میتوانید بخوانید.
«گرنیکا» اثر پابلو پیکاسو اثری است دربارهی وحشت از جنگ و به ما موقعیتی از انسان بودن را نه با گزارش و نه با سندی از حقیقت نشان میدهد ــ با وجود این ضربهای کاراتر از نشان دادن واقعیت میزند. این تصویر مانند تصاویر بسیار دیگری لحظات حساسی از زیست اجتماعی ما را یادآور میشود و همزمان مسیری که تا به این لحظه حاصل شده و خطر برگشت به عقب و چالشهای سر راه را یادآوری میکند. آثار هنر اعتراضیْ آثار خلاقانهای هستند که به دست هنرمندان و فعالان اجتماعی خلق میشوند، هنر اعتراضی قدمت دیرینهای دارد و اغلب در مورد نارضایتیهای اجتماعی به روشهای صریح و بیپرده اظهارنظر میکند.
فعالیتهای هنری زنان را باید در بستر تاریخ بررسی کرد. همین نکته که زنان هنرمند همچنان کمتر از همکاران مردشان شناخته میشوند کافی است تا سؤالهای زیادی را دربارهی نقش تاریخی زنان در خلق فرهنگ و ساختن تاریخ در ذهن ایجاد کند. در گذشتهی نه چندان دور فرض بر این بود که زنان هنرمند به قدر کافی فعال نیستند یا حتی در دنیای هنر ناموفق و ناکاماند. با وجود این، پس از سه دهه تحقیق دربارهی این مسئله، این گمان به تمامی رد شده و میتوان آن را بیاساس دانست.
«نقادان هنری» مجموعهی دنبالهداری است از تکنگاشتهایی دربارهی دیدگاههای منتقدان تأثیرگذار هنر در قرن بیستم و بیستویکم. هر تکنگاشت از این مجموعه با تمرکز بر متون اصلی منتقدان به خطوط کلی یکی از گفتمانهای نقد میپردازد. شمارهی اول از این مجموعه به بررسی پیشینهی این دیدگاهها در قرون قبل پرداخت. شمارهی پیشرو به رزالیند کراوس، منتقد و نظریهپرداز هنر، یکی از تأثیرگذارترین منتقدان قرن بیستم میپردازد.
در مقاله حاضر «معاصربودنِ هنر معاصر» یولیانه ربینتیش به پرسشهایی میپردازد که به نظر بدون پاسخ و تحلیل مشخصی رها شدهاند. پرسشهایی اساسی چون هنر معاصر چیست؟ چه چیزی معاصربودنِ اثر هنری را تعریف و تعیین میکند ؟ به چه طریق میتوان هنر معاصر را هنری نامید که مقولههای نظریهی مدرنیستیِ هنر را به چالش میکشد؟ و بیثباتی و بغرنجیِ تشخیصِ مرز بین هنر و غیر هنر چه نتیجهای برای زیباییشناسی دارد؟
این کتاب براساس کنفرانسی شکل گرفته که در آوریل ۲۰۱۳ در دانشگاه هاروارد برگزار شد. محرک آغازینِ برگزاری این کنفرانس علاقهی عمیق و مشترک اِوا لایِر بورخارت و ایزابل به تحولات اخیر نقاشی بود، خصوصاً در کار آن نقاشانی که خودآگاهانه به درگیری با مسئلهی مدیوم رجعت کردند و بدینسان بحث اعتبار ادراکی این مفهوم و ارتباط آن با تاریخ را از نو بهجریان انداختند.
در شمارهی نوزدهم زمینه، موضوع «نقد نهادی» را که در شمارههای هفده و هجده به معرفی و تحلیل تاریخی آن پرداختیم، با ترجمهی چندین مصاحبه و یادداشت به پایان میبریم. در این شماره، گفتوگوهایی با فرد ویلسون، مایکل اشر و مارسل بروترز را میخوانید که در شمارههای پیشین به اختصار معرفی شدند، همچنین بیانیهای از گوریلا آرت اکشن گروپ، گروهی از هنرمندانی که هنر را با فعالیت و تأثیرگذاری سیاسی گره زدند و یادداشتی از آدرین پایپر، هنرمند و نظریهپردازی که با نقدها و یادداشتهایش هستهی فکری و مفهومی قدرتمندی برای نقد نهادی فراهم آورده است. علاوه بر اینها، متن کامل اجرای «بهترینهای موزه» اثر آندرا فریزر نیز در این شماره به فارسی ترجمه شده است.
موج اول نقد نهادی در اواخر دههی ۱۹۶۰ برخاست: در بحبوحهی جنبشهای دانشجویی گسترده و جنگ بدنام ویتنام. موج دوم در اواخر دههی ۱۹۸۰ بلند شد و با مبارزههای هویتی زنان، رنگینپوستان، دگرباشان و دیگر گروههای به حاشیه رانده شده پیوستگی یافت. هنرمندان موج دوم، همچون هنرمندان نسل اولِ نقد نهادی، تلاش میکردند سلطهی ناپیدای نهادهای هنر را، بهخصوص موزهها را بر روابط میان هنرمند و مخاطب آشکار کنند و نشان دهند که موزهها چگونه هنر را تعریف میکنند.
نقد نهادی شاخهای از هنر تجسمی است و برخلاف آنچه در ظاهر از نام آن برمیآید، به حیطهی نقدنویسی تعلق ندارد و به دستهای از آثار هنری اطلاق میشود که نهادهای هنری، بهخصوص نهاد موزه را به نقد میکشند و هنرمندانش عموماً به تکنیک و فرمهای هنر مفهومی، مینیمالیسم، چیدمان و ویدئو آرت گرایش دارند.
کتاب «نقاشی فراسوی خود: مدیوم در شرایط پسا-مدیومی» بر اساس کنفرانسی است که در سال 2013، ایزابل گراو و اِوا لیجر بورچارت در دانشگاه هاروارد برگزار کردند. این کنفرانس واکنشی بود به تحولات اخیر در فعالیت تصویری و گفتمان انتقادی، بهخصوص در کار نقاشانی که به صورت خودآگاهانهای مسئلهی مدیوم و اعتبار مفهومی و ارتباط تاریخیاش را مورد بازنگری قرار دادهاند.
«نقادان هنری» مجموعهی دنبالهداری است از تکنگاشتهایی دربارهی دیدگاههای منتقدان تأثیرگذار هنر در قرن بیست و بیستویکم. شمارهی اول این مجموعه به بررسی پیشینهی این دیدگاهها در قرون قبل میپردازد. هر تکنگاشت از این مجموعه با تمرکز بر متون اصلی منتقدان به خطوط کلی یک گفتمان نقد میپردازد.
سمپوزیوم بارسلونا، قلب فعالیت گفتوگوی گالریها، کنفرانسی دو روزه است شامل بحث، مکالمات فشرده و ارتباطات پرثمر حول محور گالریهای هنری. این سمپوزیوم سالانه در موزهی هنرهای معاصر بارسلونا (MACBA) با بیش از 200 متخصص از 25 کشور برگزار میشود. این نشستها فضایی را ایجاد میکنند برای چهرههای برجستهی جهان هنر تا به گفتوگو بنشینند و افکار خود را دربارهی جنبههای مختلف مدیریت گالری بازتاب دهند.
«سخن گفتن از جانب تصویر» شمارهی اول از سال دوم زمینه است. مجموعه مقالاتی که در شمارهی حاضر گردآوردهایم دیدی عمومی از فرمالیسم و عبور از فرمالیسم به دست میدهد. مقالات بدنهی مجله تاریخ حدود صد سال اخیر این گفتمان را از مسیر متفکران جریانساز هر نسل از منتقدان دنبال میکند. ضمیمهها این بار دو مصاحبه از منتقدانی کمابیش همسو و همنسل است که نمایندگان گفتمان این شماره در زمان حاضر هستند.
نقد هنر در دهههای اخیر به بحرانی جدی دچار شده است. اگر زمانی نقد هنر گفتمانی بود که بخش قابل ملاحظهای از معنا و ارزش اثر هنری را شکل میداد، امروز به نظر میرسد این کارکرد مهم از نقد گرفته شده و به کیوریتورها و دلالهای هنری سپرده شده است.
ادوارد سعید در این مقالهی سه بخشی به بررسی نسبت انسانشناسی با تاریخ استعمار و تأثیر قدرت استعماری بر مطالعه و بازنمایی مستعمره میپردازد. او مسائل مورد بحث در مقاله را با مفاهیمی چون دیگری، روایت و فرهنگ پیوند میدهد. ارتباط تنگاتنگ میان بسیاری از مسائل زمانهی ما و این پیوندها ضرورتهای دوران نگارش مقاله را به عصر ما تسری میدهد.
ویکتوریا ایوانووا در این مقاله، گرانپیه را بهعنوان استعارهای برای تشریح وضعیتِ ارزشهای هنر در دورهی معاصر به کار میگیرد و مخاطب را به تجسم حالتی دعوت میکند که در ظاهر سیال، قابل انعطاف، نرم و زیباست، اما زانوهای رقصنده متحملِ فشار سخت و زیادی است که ممکن است به مرور زمان آسیبهای جدی به او وارد کند. گرانپیه حالتی است که بهطور سمبلیک اشاره به کرنش و تسلیم دارد و بسیار دور از آن چیزی است که زمانی هنر انتقادی در تلاش بود تا «ارزش هنر» بنامدش.
شمارهی حاضر از «زمینه» طیف گستردهای از مطالعات در زمینهی مسئلهی اصالت آثار هنری را در بر میگیرد. مقالهی «جعل و از آن خودسازی» که بخشهایی از آن یک بار پیش از این به فارسی برگردادنده شده، این بار کامل منتشر شده است.
ویکتوریا ایوانووا در این مقاله، گرانپیه را بهعنوان استعارهای برای تشریح وضعیتِ ارزشهای هنر در دورهی معاصر به کار میگیرد و مخاطب را به تجسم حالتی دعوت میکند که در ظاهر سیال، قابل انعطاف، نرم و زیباست، اما زانوهای رقصنده متحملِ فشار سخت و زیادی است که ممکن است به مرور زمان آسیبهای جدیای به او وارد کند. گرانپیه حالتی است که بهطور سمبلیک اشاره به کرنش و تسلیم دارد و بسیار دور از آن چیزی است که زمانی هنر انتقادی در تلاش بود تا «ارزش هنر» بنامدش.
شمارهی حاضر در مورد یکی از پیوندهای ارزش اثر هنری با باقی ارزشهای جهانی است که هنرمند در آن زندگی میکند. این پیوند را بهطور کلی میتوان ارزشگذاری خواند چرا که نفس پرسش از اینجا طرح میشود. اما از آن رو که چنین عنوانی برای نامیدن بخش بسیار بزرگتری از جهان اثر هنری به کار میرود، و با توجه به اینکه هدف ما در این شماره بیشتر معطوف به جنبههای اقتصادی است، آن را قیمتگذاری نامیدیم.
این نامهی زمینه به اصالت آثار هنری و جرائم مرتبط با آن، به ویژه جعل اختصاص دارد. در مقالهی حاضر مصادیق اصالت اثر از استادی تا تعلق به روح زمانهای خاص از تاریخ مورد بررسی قرار گرفته تا رابطهی میان ارزش و اعتبار آثار اصیل در میان مردمان و خبرگان آشکار شود.
این آخرین شمارهی مجموعهی مالکیت فکری است که از بهمنماه در زمینه منتشر کردهایم. این بار ساختارهای جایگزین کپیرایت و موارد مصرف آنها را بررسی کردهایم. عمدهی تمرکز ما بر نظریهی فرهنگ باز و امتداد عملی آن، «کریتیو کامنز»، است. فرهنگ باز و بدنهی حقوقی آن، «کریتیو کامنز»، از پر مصرفترین آییننامههای جایگزین کپیرایت است. این ساختار در پیگیری دعاوی مالکیت فکری در صنعت نرمافزار کاربرد فراوان دارد و در این استفادهی مدام تکامل یافته و در حال حاضر فراگیرترین ساختار حقوقی ناظر به حقوق مؤلف بعد از چارچوب کپیرایت است.
این شمارهی زمینه ویژهنامهی متنی است که سازمان جهانی مالکیت فکری برای توضیح ساختار حقوقی خود منتشر کرده است. این متن به تفصیلْ بسترهای قانونی مالکیت اندیشه را شرح داده و مصادیق حمایتها و استثنائات این قانون را بررسی کرده است
این شمارهی زمینه به بحث دربارهی پایهها و ساختارهای کلی مالکیت اندیشه میپردازد. در ابتدا گفتاری در ارتباطِ عموماً مخدوشِ مالکیت فکری و استثمار و منفعتِ عامه آوردهایم. پس از آن به توصیف ساختار قانونی ناظر بر مالکیت اندیشه و بحرانهایش در عصر اینترنت پرداختهایم. مطابق معمول در انتها به گفتوگو با دستاندرکاران و کارشناسان نشستیم تا ضمیمهی این شماره راهگشای گذار از مفاهیم انتزاعی به ضرورتهای بوممان باشد.
شمارهی حاضر مجموعه مقالات و گفتوگوهايى دربارهى ارتباط اقتصاد و هنر به گستردهترين معناست. سازمانى كه پيش از هرچيز در نظرمان ضرورى است اول بازگشتن و بازگفتن مفاهيم بنيادى هر بحث و دوم تلاش براى ترجمهى اين مبادى به مقدورات و خصايل بسترِ بوممان.